خاطرات یک زخم خورده عشق (10)

 

 خاطرات یک زخم خورده عشق (10)

 سلام برهمه دوستان دراین قسمت میخواهم خاطره ای متفاوت در مورد سالهای بعد از جنگ همراه

با گریزی به دوران جنگ برایتان تعریف کنم،دو نفراصلی خاطره جانباز سرافراز سالک ودیگری

دکترهنرمیباشند و باقی عناصر خاطره را به وقتش براتون معرفی میکنم .و قدرت خداوتقدیر 

ومشیت الهی را دراین قسمت از خاطرات یک زخم خورده ی عشق ، به وضوح خواهید دید .

 
این برادرسالک،دومرتبه درعملیات  کربلای چهارو پنج ، باترکش از ناحیه کمر ،دست راست ولب  

وشکستگی بینی و یک بارهم درعملیات والفجرده درمنطقه خرمال حلبچه، دچار مصدومیت شیمیایی

 شده بود و از نواحی مختلفی از جمله پوست،داخلی ،ریه ،اعصاب وخارش شدیدچشم وبدن با گاز

عامل خردل(اعصاب) که باعث التهابات عصبی و انتقال درد به سایر اعضا ی بدن میشه و مشکل

 (پی تی اس دی)(نشانگان بعد از سانحه یا جنگ یا انفجارات زیا د)که با هر هیجان مثبت یا منفی

عارض میشود و یکی از نشانه هایش کم خوابی یا به خواب نرفتن است و افتادن درد در بدن و

افت فشارخون وانقباض ماهیجه های مختلف بدن و سر درد مداوم که با آمپول و قرص قابل کنترل

است اما خوب نمی شود وبعضی مواقع هم به بیهوشی منجر میشود و ا ز طرفی خشکی قرنیه چشم

بخاطرعامل شیمیایی که قطره استفاده میکرد،چون چشماش خارش زیاد داشت وازطرفی هم بیش

 فعال شدن غدد لنفاوی بعلت مصرف آمپولهای کورتن دار ضد درد که مصیبتی براش شده بود و

مشکل خفیف ریوی هم داشت که بهش میگن (برونشیت شیمیایی) دست وپنجه نرم میکرد ، وتا

اون روز که چندین ماه بود که حالش بد بود و پس ازگرفتن گواهیهای لازم از پزشکان متخصص

که مورد تایید بنیاد جانبازان بودند برای گرفتن معرفی واسه اداره شون پیش آقای دکترهنر

مراجعه میکند . لازم به ذکراست که تمام گواهی ها رو معاون درمان بنیاد هم تایید کرده بود

و دکترهنر فقط باید برگ معرفی میزد به اداره متبوع برادرسالک تا تحویل بده به اداره شون ،که 

 دکترهنربرای روز دوم شروع میکنه به گفتن حرفهای عجیب و ایراد بی مورد گرفتن ، و ناگفته

نماند که سالک بارها هم دربیمارستانهای مختلف درشیرازوتهران بستری شده بود البته بگم که

 سالک خیلی اهل معرفته با وجودیکه حالش بد بود وصبح آمپول و دارو استفاده کرده بود به اصرار

همسرش به بنیاد اومده بود تا گواهی بگیره اما حرفا بالامیگیره وتازه قضایا از اینجا شروع میشه:

 سالک حالش بد میشه ودراین حال به یاد دوستانش که اون روز اونو با پیکر چند شهید پشت 

یه لندکروزازمنطقه ی خرمال به دزلی نزدیک مریوان که ستاد تخلیه شهدا ومجروحین بود،آوردن

و بعد از کندن همه ی لباسهاشون و ترزریق آمپول آتروپین و سایر داروها واستحمام و تعویض

 لباسها اونهارا با بالگرد و اتوبوس بالاخره به علت کمبود بیمارستان به سالن ده هزارنفری

سرپوشیده آزادی تهران میبرن و چندین روز اونجا  بستری میشه .

 و بعد هم جهت استراحت پزشکی به شیراز اعزامش میکنن ، اینا مثل یه پرده سینما از جلو

 نظرش میگذرن و حالا در سال ۱۳۸۸با این برخورد بیهوش میشه و ساعتها درعالم ملکوت  

سیر و سلوک میکنه که با خودش میگفته خوب شد راحت شدم انگار جایی از بدنم درد نمیکنه اما

 وقتی  بهوش میاد که در بیمارستان بستری است .و همه اقوام دورو برش حلقه زدند.

راستش رو بخواهید اینها مقدمه ایی از خاطره ی اصلی بود که براتون تعریف کردم،اگه اجازه بدین

الباقی ماجرا بمونه واسه قسمت یازدهم خاطرات یک زخم  خورده عشق

ولی این غزل رو هم که سروده ی خودمه لازمه اینجا بیارم که امیدوارم خوشتون بیاد.

به همین سادگی

 به  همین سادگی از ما تو چرا میگذری؟... مگر امروز دگر نیست در آنجا  خطری؟

 من  به فرمان دل آنروز، برآشفته  شدم...پس  چرا  رفته  به بازا ر، دلت  با  دگری

 

شد  نصیب  دل من آتش هجران و بلا... تو بگو ،عا شقی و بی کسی و در به دری

اُفقِ ِ دید من از مردم  چشمت  فهمید...که  دگر  نیست  تو را از دل  یاران  خبری

 

خنده ات سیل به آمال  دل ما زد و رفت...خوشتر آن روز که ا ز ما  تو نبینی اثری

ابر  تردید ، میان  دل  ما  خانه  نکرد...سایه ات بود  که بگذشت  زما درسفری

 

چشم بارانی  ما ، دل  به  خدا  بست  شبی

به  همین  سادگی  از ما ، تو چرا میگذری؟

  

تاقسمت بعدی خاطرات یک زخم خورده ی عشق که ادامه ی همین اتفاقات جالب است خدانگهدار  

 اکبر چالیک دوم اسفند نود و دو شمسی شیراز

خاطرات یک زخم خورده ی عشق (۹)

 خاطرات یک زخم خورده ی عشق (۹)  

http://www.khavaranshop.com/ عکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیبا     animation of butterfly     http://www.khavaranshop.com/عکس ها و تصاویر متحرک پروانه های زیبا

باسلام فراوان خدمت دوستان و همراهان آشنای دل

امروزدرادامه خاطرات یک زخم خورده ی عشق ، میخواهم به مقوله ای بپردازم

که شاید تاکنون به آن فکرنکرده باشید یا ظاهرا مهم نبوده ،ومطلب این است که

شایستگی شهادت وانتخاب شدن برای عروج الی الله به مدت حضوردرجبهه

بستگی ندارد و ملاک تقوا وایمان وسبکی روح انسانهایی است که حتی برای

 یکی دورروزدرمنطقه جنگی حضورداشته اندوبه درجه ی شهادت رسیده یاجانباز

شده اند،دراین قسمت ابتداباید چند نفررابه شما معرفی کنم :

شهید والامقام حاج حسین آقا عبدالهی که بعد ازعروج حاج خلیل پرویزی فرمانده

مهندسی جهاد که درعملیات والفجرهشت درسال ۶۴بشهادت رسید جانشین وی شد

  و شهید والامقام حسام زبردستان مسئول ستاد وکارگزینی وامورمالی منطقه و جانباز

والا مقام برادرمجید افسر کارگزینی ستاد جهاد فارس که درقید حیات هستند که لازم بود

 معرفی کامل بشوندولازم به ذکراست که این واقعه دربهارسال۶۵رخ داده است. 

حال قضیه ازاین قراربود که درمحورالبهارفاو،چند موردبود که نیازبه بررسی داشت و 

هم بایدشهید حاج حسین عبدالهی وشهید حسام زبردستان وبرادرجانبازمجید افسرجهت

بازدیدوارائه گزارش به قرارگاه کربلا ومسئولین جهاد استان فارس درشیراز،میباسیت

حضورداشته باشند،نکته قابل توجه اینکه شهید زبردستان وبرادرجانبازمجید افسر

فقط دورز بود از شیراز به منطقه آمده بودند،ودرروزدوم به اتفاق شهید حاج حسین

جهت بازدید مواردی چون مشکل پمپاژآب زیاد درمنطقه توسط عراق وعدم امکان کار

با دستگاههای راهسازی کوچک درمنطقه وبررسی کمبود تجهیزات ونیروی انسانی

 لازم میباست گزارشی تهیه کرده وارائه دهند ولزوم تهیه آنچه توضیح دادم را

 تاییدکنند تا مسئولین قرارگاه کربلا واستانی چاره ای بیاندیشند.

آری،بعد ازظهرروزدوم حضوربرادران استانی،آنها به اتفاق حاج حسین به منطقه ی

عملیاتی رفته وپس ازبازدید وتهیه گزارش لازم درحال برگشت آماج خمپاره ها وآتش

سنگین دشمن میشوند که همان لحظه شهید حاج حسین وشهید حسام به دیداردوست

 شتافتند ومجید افسرنیزاز ناحیه پا شدیدا دچارآسیب دیدگی میشوند ودرجرگه ی

جانبازان صبوروهمیشه سرافراز ایران زمین درمیآیند،

که با بی سیم برادرافسر،به دفتر فرماندهی و کمک یگانهای مستقردرمنطقه

آن شهیدان والامقام و جانبازعزیزبه پشت خط منتقل میشوند وبه همین سادگی رازورمز

 شایستگی افراد دررسیدن به معبود وهمچنین رسیدن به درجه ی جانبازی برادرمجید 

 ورق خورد، حال با توجه به آنچه نگاشته شد، قضاوت رابا شما میگذارم که آیا تا 

رسیدن به خدا راه زیادی وجود دارد،آنهم خدایی که ازرگ گردن به ما نزدیکتراست ،

پس بیاییدتا میتوانیم این سیرالی الله را با دوری ازشیطان رجیم ،به خود نزدیک کنیم

وموجبات رضای حقتعالی ورستگاری خویش را فراهم سازیم وهیچگاه یادوخاطره ی

فرزندان ازجان گذشته ی وطن راهم ازیاد نبریم، چون زنده نگه داشتن یاد شهداکمتر

ازخود شهادت نیست درهمینجا تا قسمت بعدی خاطرات یک زخم خورده ی عشق 

شما را بخدا میسپارم واز محضرهمه ی شما دوستان التماس دعا دارم. 

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

 اکبر چالیک بیست هشتم بهمن نود و دو شمسی شیراز

خاطرات یک زخم خورده ی عشق (8)

 

      _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

                            خاطرات یک زخم خورده ی عشق (8)

 سلام بردوستان مهربان و با صفا

 عزیزان آنچه که امروز به رشته ی تحریردرمیآید، گوشه ای از تاریخ حقیقی ایران

زمین این بیشه ی شیران است ، که مردانش برای حفظ تمامیت ارضی و حفظ ناموس

ودین خدا از جانهای خود گذشتند و داغشان را بردل ما گذاشتند،اما در این میان هم

عده ای استفاده نابجا کردند و خطا کردند اما اصل دفاع ازمیهن و حفظ خاک را که

نمی توان زیرسئوال برد ، وما همواره برای آنها که رفتند، تا ما امروز را داشته

باشیم باید احترام بگذاریم ،چون بهترین وشایسته ترین کاررا آنها انجام دادند و

ازسرمایه ی جان خود مایه گذاشتند، پس برمافرض است که صورت مسئله را بخاطر

 خطاهای بعضی فرصت طلبان پاک نکنیم و یاد و خاطره آن عزیزان پر کشیده به

 ملکوت را زنده نگه داریم که کاری بسیار شایسته است .

 درقسمت قبلی خاطرات یک زخم خورده ی عشق به نحوه ی آشنایی و جانبازی شهید

 والامقام حسین ارقمی پرداختم وناگفته نماند که دردوران جانبازی تا شهادت ایشان

بسیارصبوروهمچنان خنده برلب داشتند یادم میآید که با تلاش ورفت وآمدهای بسیار

 بعد از مدتها که با ویلچر،و یک همراه جابجا میشد،بالاخره بنیاد جانبازان با پیگیری

 زیاد خانواده، یک دستگاه موتورسیکلت سه چرخه کابین دارکه خودش بتواند با دست

آن را هدایت بکند برایش تهیه کردند واز گوشه نشینی در خانه نجات پیدا کرد و تازه

چندین بارهم به مناطق جنگی جهت بازدیدهم رفت وبه بچه هاروحیه میداد.

یادش بخیر،وقتی برادرم حاج اصغرکه جانشین مهندسی جهاد فارس، دراواخر سال ۶۵

 درشلمچه با آسیبهای جدی جانبازهفتاددرصد شد ودربیمارستان نمازی شیرازبستری

بود،بارها با همان وضعیت جسمی، به ملاقات حاج اصغرکه رفیق فابریکش بود،

میرفت و بهش روحیه میداد،اما ازطرف دیگر خودش رفته رفته ابتدا زخم بسترگرفت

و بعد ازآن دو کلیه اش از کارافتاد و باز هم صبوری میکرد تا اینکه بحث پیوند کلیه

هم پیش آمد که بعلت ضعف بنیه وعدم کشش جسمی بعدازسالها تحمل دردهای

طاقت فرسا به لقاء اله پیوست وعند ربهم یرزقون شد وداغش را به دل همه ی

بچه های قدیمی مهندسی رزمی جهاد فارس گذاشت .

 آری اونیز رفت و مارا با صدها خاطره تنها گذاشت و آرزو به دلمان ماند برای دیدار

 مجددش با لب همیشه خندانی که تاآخرین لحظه آنرا حفظ کرد و با صلابت شهید شد .

 چندی پیش هم که مصادف با سالگرد شهادتش بود پدربزرگوارو برادرانش بچه های

 بال وپرشکسته وازقافله شهدا عقب مانده را گرد هم جمع کردند وعلاوه بر خواندن

زیارت عاشورا و نوحه وسینه زنی،من نیزشعرجهادی مرد سنگرساز خیبررا خواندم 

که آنرا برای شما  درذیل همین خاطره می نویسم .امید که خسته نشده باشید ،تا قسمت

بعدی از خاطرات یک زخم خورده ی عشق ، همه ی شما را به خدای بزرگ می سپارم .

 فقط یادمان باشد که ما مدیون خون شهداهستیم . یاحق والتماس دعا ی فراوان

 جهادی مرد سنگر ساز خیبر

دلا  فریاد کن تا روز محشر ...بسر آمد چو عمر یار دیگر

جوانمرد و دلیر پهنه ی رزم ...جهادی مرد سنگر ساز خیبر

 به فجرهشت او با عشق حیدر... سجودی کرد برتقدیر داور

 حسین جانبازعشق وعهد مستی...شد اینک رهسپار ملک  دیگر

 فراقش بردلم سنگین تراز کوه ....خدایا چون شد او فرسوده پیکر

 دریغا در شباب عمرش بسرشد...فروشد ماتمش در دل چو خنجر

 فتاد آتش به جانم تا دم مرگ.... برون هرگز نشاید یادش از سر

وفا هرگز نباشد این جهان را ...ندارد سالک اینجا یار دیگر

به یاد مرد سنگر ساز خیبر....دلا  فریاد  کن  تا روز محشر

بیاد سنگر ساز بی سنگر (جانباز شهید حسین ارقمی) از فرمانده هان مهندسی جنگ 

جهاد فارس درطول هشت سال دفاع مقدس

روحش شاد وراهش پر رهرو باد

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

   اکبر چالیک بیست ویکم بهمن نود و دو شمسی شیراز 

خاطرات یک زخم خورده عشق(۷)

     خاطرات یک زخم خورده عشق(۷)
 

در قسمتهای قبلی خاطرات، بعد از بحث مفصلی که با یکی از همرزمان دفاع مقدس

داشتم به این نتیجه رسیدیم که اگه دستاوردهای ارزشی خودرا حفظ نکنیم قافیه را

 باخته ایم وهمه ارزشهای دفاع مقدس راازدست داده که بدان مرگ هویت میگویند

در این قسمت به بحث زنده نگهداشتن یاد شهدا که کمترازخود شهادت نیست خواهم

پرداخت وبرای این منظور باید به سالها پیش یعنی قبل ازعملیات بدردرسال ۱۳۶۳

گریزی بزنیم که آغازآشنایی من با سنگرسازبی سنگرجانبازوالامقام قطع نخاع

جهادگرشهید حسین ارقمی است ، که من در محوری بنام جاده امام رضا و در

مقرمهندسی رزمی شهید مفقودالاثرحاج احمد پورمیدانی مشغول خدمت بودم و

بنا برنیازمرا به مقر پنج کیلومتری خرمشهر فرستادند که آنجا با آچارفرانسه

جهاد فارس و جوانمردی همه فن حریف با جثه ی ریزونهیف ولاغروهمیشه خنده

برلب آشنا شدم که بعدا فهمیدم پدرو دوبرادر دیگرش هم درجبهه هستند و مشغول

خدمت صادقانه در جهاد فارس بودند ناگفته نماند که حسین رفیق شفیق برادرم

حاج اصغربود که مسئول مقرومحورعملیاتی مورد نظروماموربه تیپ الغدیریزد

بودیم که در شرق پاسگاه زید ودرکناردژ مرزی معروف رمضان که بعدازعملیات

رمضان از سال ۶۱ تا ۶۳ توسط عراقیها زده شده بود و تعداد زیادی از پیکرهای

شهدای عملیات رمضان نیز بعدها درآنجا تفحص شدند و به آغوش خانواده های

چشم انتظارشان بازگشتند. 

یادم میاید که درشعری اورا جهادی مرد سنگرسازخیبر خطاب کرده بودم چون وی

 پس ازرشادت زیاد درجزایرمجنون یک بارمجروح شده بود که تعدادی ازهمراهان

اودرهمان لحظه شهید شده بودند اما خداوند اورا برای امتحانی بزرگ درعملیات

والفجرهشت درسال ۶۴برگزیده بود که بعد از گذرازاروند رود وانتقال دستگاههای

مهندسی به فاو درمسیررفت و آمدهای به خط مقدم در یکی از مقرهای مهندسی

براثر اصابت ترکش به کمرش به درجه ی جانبازی نائل آمد و پس از انجام چندین

عمل ناموفق برروی کمرش،کاملا یک جانباز قطع نخاع شد.وازآنروزبرگ جدیدی

 از زندگی با شرایط خاص برای آن جانبازشهید والامقام و صبورورق خورد. 

امیدوارم تااین لحظه خسته تان نکرده باشم درقسمت بعدی خاطرات یک زخم خورده

به زندگی آن عزیزدردوران جانبازی تا لحظه ی شهادت خواهم پرداخت . 

  

اکبر چالیک نوزدهم بهمن نود دو شمسی شیراز 

خاطرات یک زخم خورده ی عشق (6)

خاطرات یک زخم خورده عشق (6)

  دوستان سلام درادامه خاطرات یک زخم خورده عشق میخواهم شما را به سالهای

(۶۴-۶۵) ببرم ، اونم بعد ازعملیات والفجرهشت ودرفاو.امید که عبرتی باشه برای

 امثال خودم که بال و پرشان شکست و زمینگیر شدند ومدام غصه میخورند .

 همین امروزکه یک مورد امربه معروفی پیش اومده بود یکی ازعزیزان گفت : 

بعضی آدمها رو باید رها کرد به حال خودشون اما من میگفتم زمینه رشد و تعالی 

برا هربنده ی خدا وجود داره یا به قول معروف واسه هر آدمی خداوند مهربان یه

 راهی برای هدایت و رسیدن به کمال گذاشته است واین در سیره ی انبیاء و امامان

 واولیا ءالله کاملا نمایان است ودرهمین حال وهوا بودم که منهم یاد یه خاطره زیبا از

 یک سنگر ساز بی سنگربنام شهید عباس امامعلی افتادم که :

 راننده لودر مهندسی جها دفارس بود و از قضا در فاو من مسئول مقر مهندسی اونا 

بودم ایشان در برخی از مسائل شیطنت و سهل انگاری میکرد و من دائم با او صحبت

 میکردم  یک روز که وقت پروازش رسیده بود که البته روز خاصی هم بود و از

قرارگاه کربلا واسمون ناهار فسنجون با نوشابه و سالاد سفارشی آورده بودند

 و بچه های تبلیغات هم یک فیلم قشنگ  ویدئویی کمدی لورل و هاردی رو بعد از

 ناهاربرای بچه ها به نمایش گذاشتند.

البته من میبایست ازچندین ساعت قبل یعنی از وقت اذان صبح اون روز که بچه های

مقرمهندسی رو واسه نماز صبح صدا میزدم این خاطره رو شروع میکردم.

عباس زودتر بیدار شده بود ورادیووبلندگو را روشن کرده بود تو نمازخونه جانمازها

رو پهن کرده بودوبعد از پخش اذان ازبلندگو،خودش بلند شد ورفت دوباره بچه هارو

 واسه نماز جماعت صدازد و شروع کرد به اذان خواندن واسه نماز جماعت بعد از

 زیارت عاشورا و برگشت اکیپ مهندسی از شبکاری در محورعملیاتی فاو ام القصر

 که جاده شنی با خاکریز میزدیم ، سفره صبحانه رو خودش پهن کرد و پذیرایی کرد

و با بچه های مخلص تدارکات همه چیزرو جمع و جور کرد حتی دیدم  نمازخونه روهم

جاروزد وبعدش بهم گفت که : من امروز خیلی کار دارم و حتما شب منو به خط بفرست

یک شب استراحت کردم و میخواهم خدمت کنم . من با تمام وجودم برق نگاهش را

متوجه شدم چون تجربه ی قبلی دوستان شهیدم رو که قبل از شهادت، نور بالا میزدند

 رو یادم بود.

نگاهی عمیق بهش کردم و دیدم اون حواسش جایی دیگه است تو مقرهرکاری از دستش

برمیآمد اونروزانجام میداد،وقت نماز ظهروهمچنین ناهار که تعریفش رو کردم هم بسیار

 زحمت کشید و حتی به کمک بچه های آشپزخانه کلی ظروف رو شست وتعداد زیادی

فانوس روکه واسه تعیین جهت در موقع شبکاری بچه های مهندسی مورد استفاده قرار

میگرفت را تمیز کرد و نفت کرد و اون شب جمعه نمازودعای کمیل هم خواند و کارهای

مربوط به شام وشستشوی ظروف رو هم دوباره انجام داد و بازبهم یاد آوری کرد 

امشب  من حتما باید برم خط  مقدم با لودرکار کنم دیشب هم نرفتم و استراحت کردم .

لازم به ذکر است چون اون روز زیاد کارکرده بود باید استراحت میکرد و نیروی

جایگزین هم داشتیم که بره خط مقدم واسه کار مهندسی رزمی، اگه یادتون باشه گفتم که 

 ما درمحور فاوام القصر جاده شنی میساختیم ودوطرفش هم خاکریز میزدیم تاازترکش

خمپاره ها و توپ و تیرمستقیم دشمن ، نیروهای مستقردر خط مقدم روحفاظت کنه و

 ما  شبانه جهت  ایمنی یگانهای رزمی مستقردرمحورعملیاتی این کاررا انجام میدادیم.

خلاصه اون شب آتش دشمن در حین کار بچه ها درخط مقدم زیاد شد وعباس عزیزدر

 حین کارضمن اصابت ترکش به بدنش به گوشه ای افتاد و بخاطر تاریکی شب لودراز

 روی جسم مطهرش رد شد و ازاون به بعد آسمونی شد و داغش به دل همه ی ما

 موند و به این نتیجه رسیدم که باید به قدرت خدا درهدایت و حمایت و رشد و بالندگی

فکری انسانها حتی تا لحظه ی پروازایمان داشت .

 وقتی بچه ها از پشت بیسیم  شهادت عباس امامعلی را اعلام  کردند ، همش خاطره

اون شهید رو از اذان صبح تا اصرارش به رفتن به خط و خدمات فراوانش قبل از

شهادت و تغییردررفتاروکلامش رو با خودم مرورمیکردم وغبطه میخوردم که ایکاش

منهم مثل او سبکبال پرواز کرده بودم .

اونهم چه زیبا وبا اخلاص ومظلومیت غیرقابل وصفی که من ازاون شهید دیده بودم

بله عزیزان اینهم یه خاطره تلخ و شیرین واسه شما مهربانان اگه ناراحتتون کردم

منو ببخشید ، خاطره هشت سال دفاع مقدسه وقصه ی پرواز رفیقان از بند دنیا.

تا قسمت هفتم خاطرات یک زخم خورده ی عشق، حق نگهدارتون والتماس دعا .

 

عجب جانانه خندیدی

  میان ماندن و رفتن ، تو رفتن را پسندیدی

 به وقت دیدن جانان، عجب جانانه خندیدی

 دلم آتشفشان غم ، اجل آتش به جانت زد

 فدایت ای گل رعنا،چه شد مردانه خندیدی

 ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

اکبر چالیک هفدهم بهمن نود دو شمسی شیراز

خاطرات یک زخم خورده عشق(۵)


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

خاطرات یک زخم خورده عشق(۵) 

 درود بیکران برپیامبران بزرگ الهی این آموزگاران واقعی بشریت که خود

 اهل دل و اهل درد و اهل صفا و کشیدن جفای یار بودند. 

 در همین ابتدا با ید عرض کنم که بعضی مواقع فقط باید سکوت کرد و دید و یاد گرفت

 درست در سر کلاس معلمینی چون فرستادگان خدا که  توحید ، معرفت ،عشق،اخلاق 

  سیرو سلوک الی الله را بخوبی بما آموختند . 

مطلب مورد نظرمنهم درست از همینجا آغاز میشه که، آیا باید کوتاه اومد و از 

 خون فرزندان پاک ایران زمین همچون شهید باکری ها گذشت وپشت پا به ارزشها زد

که عقل سلیم میگوید صد البته نه!!!

اتفاقا درمحافل مختلف ومطالبی که نوشته ام وبعضی از آنها  نیز در وب هست   به

این موضوع پردخته ام که نباید به این زودی همه چیز به افسانه تبدیل بشه و زود

 فراموش بشه که چقدر سخته آدم از گذشته پرغرور خودش بخاطر دنیای فانی بگذره

و راه درست را گم کنه ،یا اصلا یادش بره واسه چی اومده روی زمین..

حال با تشکر فراوان که با دقت به مطالب این چند قسمت ارائه شده ، توجه داشته اید

و نقطه نظرهای زیبایتان را چون گوهری درخشان در کلبه ی آشنای دل به یادگار

 گذاشته اید، به ادامه خاطرات یک زخم خورده میپردازم :

  یکی از دوستان زخم خورده ی همرزم دوران دفاع مقدس و همکار دوران خدمت 

بعد از صحبت مفصلی که در مورد اوضاع کنونی داشتیم بارها بهم چنین گفت که :

که من در سالهایی که باهم خدمت کردیم بارها به این نتیجه رسیدم با وجود اینکه حتی

خود تو بعد از جنگ با این وضعیت جسمی در محا فل ادبی چندین بار مقام آوردی

هیچگاه کسی در سیستم و حتی برخی از اطرافیان نزدیک هم نفهمیدند که کار با

(فکر،اندیشه ، دل ، قلم) وآنرا برروی کاغذ به ودیعه گذاشتن چقدر سخت است .

 مانند ارزش و شان معلمی که مولا علی ع  چه زیبا از آن تقدیر کرده و فرمود ند:

 هرکس به من کلمه ای را بیاموزد تا آ خرعمر مرا بنده ی خود کرده است .

 اما صد حیف که بعضیها این ارزشها را از یاد میبرند  و برخی ضد ارزشها

مانند ما د یات ، پستها و سایر القاب دنیوی را به رخ آدم میکشند و به آن می با لند. 

حتی اگر سر کلاس مولا علی ع هم نشسته باشند ونهج البلاغه را هم خوانده باشند.

بازهم پناه برخدا از شر شیطان رجیم  که بدجوری فرزندان آدم روگیر می اندازد. 

 که تا خفتشون نکنه ول کن نیست، و من در پاسخ گفتم :

دقیقا نظر بنده این است که نباید نشست و گفت دیگه بسه یا به قول معروف اگه

ظرف وجود یا زنبیل مون یا جیبمون پرشد بریم دنبال کار خودمون وبا یقین کامل باید

 ادامه داد تا به بی نهایت برسیم . ودر مورد آنچه بر ملت گذشته وافنخارات ملی میهنی 

که داریم که اگه دست روکلاهمون نزاریم ، باد اونو میبره یا کلاهمون رو برمیدارند.

و اگه بر آنچه که داریم افتخار نکنیم ، رفته رفته از دستشون میدیم و این یک فاجعه

است که من بهش میگم مرگ هویت ، که درغزل هویت عاشقان پاک ایران زمین که

درهمین وب هست خوب بهش اشاره کردم . انشاءاله خدا کمکمون کنه ،که بنده معتقدم

 با وجود انسانهای پاکباخته و از جان گذشته  و طالبان حقیقت و راستی ، این ارزشها

و آرمانها به لطف خدا حفظ خواهد شد .

در قسمت ششم مطلبی در مورد یکی از جانبازان قطع نخاع  مهندسی رزمی جهاد فارس

 سنگر ساز بی سنگر شهید حسین ارقمی برایتان خواهم نوشت .

 امیدوارم همواره قلمهایتان سبز و سرشار از حقیقت باشد و حق یارو یاورتان باد.

کجا ست اهل دلی 

  کجا ست اهل دلی تا که باز گفتگو کنیم 

 یاد ی ازآن دلربا کرده سیب را بو کنیم 

 فارغ  از غصه های زمانٍ درد و فراق

با عشق سخن گفته ، از نو وضو  کنیم 

   اکبر چالیک دهم بهمن نود و دو شمسی

خاطرات یک زخم خورده عشق (4)

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

خاطرات یک زخم خورده عشق (4)

 

سلام برسربازان گمنام امام زمان (عج) این انسانهای پاک و بی ادعای ایران زمین

راستش قبل از اینکه ادامه خاطرات رو بگم با خودم فکر میکردم

که همه ی انسانها کامل نیستند  وهیچ فرد یا سیستم یا دولتی بی نقص نیست و

هرکدام به اندازه توان و درک و سهم خود از محیط  پیرامون خدمت کرده  یا ناتوان 

 بوده اند ، چه از لحاظ فکری وهمچنین عملی که طی این35 سال شدت و ضعف 

هم داشته است ، در اینجاست که ما باید به  ملت مقاوم ایران افتخار کنیم

که به فرمان امام خمینی( ره) درآن سالهای سخت، استقامت و پایداری کرده اند.

و به  روح فرزندان ایران زمین که امنیت را برای ما به ارمغان آورده اند درود بفرستیم

و بازهم بگوییم : امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. 

 
 راستش را بخواهید  توی فهم ودرک محیط پیرامون و مراقبت از درون موندم 

 واقعا همین فهمیدن خیلی سخته و خدا کنه بفهمیم و بمیریم نه اینکه یک عمرخودمون

  رو سرگرم دنیا کنیم یا به تعبیری خودمون رو بخواب بزنیم که اون موقع دیگه

 امکان نداره بیدار شد و تازه مشکل شروع میشه پس فهمیدن خودش حل یک

 مشکل هست ولی وقتی فهمیدی و نتونستی کاری بکنی باید خون دل بخوری ویا   

 به قول شهید حمید باکری جانشین فرماندهی لشکر۳۱عاشورا آن وقت دق خواهی کرد.  

پس بیایید با هم دعاکنیم : الهم ارزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک

با این مقدمه میخواستم ذهن شمارو سوق بدم به سمت اینکه بعضی از شهدا خصوصا

شهید حمید باکری از جمله افرادی بودند که خوب میفهمیدند که چه اتفاقی افتاده و

در آینده چه خواهد شد و با پیش بینی حقیقت ، بصیرت و درک و فهم آن شهید والامقام 

را در ترسیم سالهای بعد از جنگ ، میتوان حالا به وضوح دید . 

که حقیقتی انکار ناپذیر است.ایشان قبل از شهادت چنین فرموده اند که :

بچه ها دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند ، درغیر این صورت زمانی

فرامیرسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته میشوند .

دسته ای به مخالفت با گذشته ی خود بر می خیزند و از گذشته ی خود پشیمان میشوند

د سته ای راه بی تفاوتی را برمی گزینند و در زندگی مادی غرق میشوند و همه

 چیز را فراموش میکنند.

دسته سوم به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت

مصائب و غصه ها دق خواهند کرد . پس از خدا بخواهید که با وصال شهادت

از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر

 نخواهد شد و جزو دسته ی سوم ماندن هم بسیار سخت و دشوار خواهد بود.

حالا قضاوت با شما عزیزان محترم باشد تا قسمت بعدی( خاطرات یک زخم خورده عشق)

در انتها با تقدیم غزل مطلع عشق ،شمارا به خداوند خوبیها میسپارم.

 

مطلع عشق

 

بيا امشب مرا از خود رها كن** گرفتار تبي  بي  انتها  كن

 به فردا دلخوشم ديگر مگردان **مجازات  نگاهت را  روا  كن

 

ببين بيمار و زار و خسته ام من ** طبيبا  درد  بيمارت  دوا  كن

 در اين فرصت صداي خسته بشنو **به  گوشم  استجابت را  صدا كن

 

دمي ديگر مرا درمانده تر كن **در اين غربت بيا با ما وفا كن

 حديث مطرب و مي رفته از ياد **دمي با مي پرستان هم صفا كن

 

ببين سجاده رنگين شد به خونم **بیا امشب مرا حاجت روا كن

 بدور از نام  تو ما را چه  مانده ** ز دنيا جسم و جانم را سوا كن

 

دل  بيمار ما  درمان  ندارد ** بيا دل را به  دردت  مبتلا كن

بگستر خوان لطفت بر هزاران**مرا در ميكده  تنها  رها  كن

 

چو صد خرقه به تاراج ريا رفت ** ستمكاري نما بر ما جفا كن

 شبي ديگر ز نو آواره ام كن** مرا مهمان به جامي پر بلا كن

 

 حضورت عارضم اي مطلع عشق 

در عشقت  سا لکت را هم فنا كن

 اکبر چالیک پنجم بهمن نود ودو

 

خاطرات یک زخم خورده عشق ( 3 )

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 خاطرات یک زخم خورده (3)

 

در ادامه خاطرات یک زخم خورده عشق  بد نیست گریزی بزنیم به اینکه :

اگه دربین راهی که با اعتقاد راسخ قدم برداشته ای ، افکار و افراد و خیلی

مسائل دیگه مثل روزمره گی ، سیاست بازی،قدرت طلبی ، پارتی بازی، سوء مدیریت

رانت و کلاهبرداری ، استفاده غیر مشروع از بیت المال وقص علی هذا........

رو دیدی آیا باید ساکت بشی یا فریاد بزنی یا بذاری این  مسائل فکر و ذهن پویای

 شما رو که با قلمت حرف میزنی ، کم کم سوق بده به سمت پوچی و بیهودگی

 تا ازراهت منصرف بشی ،لازم است در همین جا  متذکر شوم :

اگر  ذهن و فکر آدمی مرداب افکار پوچ و بیهوده شود و سالک را از راهی که

باید بره دور کنه یا اصلا اجازه راه رفتن رو نده ، چون مرداب به باتلاق تبدیل میشه

 و آدم دراون فرو میره ، درست همین جاست که باید شیطون رو لعنت کنی تا خدا هم 

 به داد آدم برسه تا بتونی بیرون بیایی ، و صد البته تلاش انسان را  اگر خودش بخواد

 نباید انکار کرد  که اگه ببینی و بشینی و کاری نکنی به اعتقاد خودت پشت کردی.

یا با تعبیر ی ساده متوقف شد ی

در اینجا فکر میکنم غزل بت چینی کمی مارا روشن تر میکنه که تقدیم به  شما میکنم

و در آخر اینو فراموش نکنید که فقط امیدتون بخدا باشه و بس.

 انشاءاله در قسمت بعدی خاطرات به مواردی اشاره میکنم که امید وارم براتون حتما

براتون جذاب باشد.

 حضوصا پیش بینی شهدا درباره آینده که حتما براتون مینویسم

راستی یادتون نره که قداست  و اصا لت قلم ، فقط در درک و ثبت وقایع وحقایق پیرامون

و حقیقت درون است که همچنان باقی میماند و نه به تعریف و تمجید بیخودی از

 صاحبان قدرت ، که به نظر من زوال صداقت واز بین رفتن قداست واصالت قلم است .

   بتِ چینی

 دیگر از خال و لب و ابرو سخن گفتن  خطاست

پیشٍ  رو بنگر  که  در دنیای  ما محشر  بپاست

 با می و مستی و مطرب لاف الا هو زدند ** در پی  بتهای چینی بین چه غوغایی بپاست

نیست پروا در دل از جورو جفا برعاشقان

خون  پاک  شاهدان  روشنگر دلهای  ماست 

حافظان دین احمد در یم خون خفته اند ** ناله های نیمه شب همراه با ذکر و دعاست

ای زمین و آسمان را مالک ای درد آشنا

یاوری فرما  که دل ، محتاج الطاف شماست

بی نگاهت آدمی را هم به دل امید نیست ** عاشقی کن پیشه ام،کاین بنده آزاد ورهاست

کیست  یاد آرد حدیث خون و خنجر در میان 

تا دراین  میدان  ببیند عاشقی سودای ماست

 بدا بحال آنا نکه با تزویر و ریا و استفاده از موقعیت خود، صد خرقه و مقام دنیوی 

را به بدست آورده و گوی سبقت دراین دنیای فانی را ازدیگران  ربود ند

و به زعم خویش رستگاردنیوی شدند

 

اکبر چالیک چهارم بهمن نود و دو

خاطرات یک زخم خورده عشق (۲)

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

خاطرات یک زخم خورده (۲)

در ادامه ی خاطرات یک زخم خورده عشق میخواستم بگم که :

از 16 دی سال گذشته تا امروز دو بار رفتیم اون بالا بالاها صفا  ولی سرمون به

سقف خورد و دیپورتمون کردن و گفتن فعلا وقتش نیست و هنوز لیاقتش رو نداری

 برو پایین هنوز کار داری ، با قرآن و حافظ و چندتا اهل دل رفیق فابریک هستم

 البته داداش بزرگم دندان پزشک است و ازاون زندان رفته های انقلاب در دوران

 دانشجویی است و خیلی بامرامه و کاملا ساده زیسته و بی آلایش و جبهه رفته   

جای پدر مرحومم خیلی هوای منو داره اونم اهل دله ، پیشش که هستم احساس آرامش

میکنم ، دعای معراج رو خیلی دوست داره وبرای رفع مشکلات همه مرتب میخونه  

داداش دیگرم هم لیسانس مدیریت داره و جانباز هفتاد درصد است واز فرمانده هان

مهندسی جنگ جهاد فارس و بازنشسته است ،یک چشم و یک کلیه نداره  با

۱۰۰ترکش در بدن و دست و پای داغون و خیلی صبوره ......اما من همش پرپر

 میزنم و طاقت موندن ندارم اگه شبا خوابم ببره دیگه دوست ندارم بیدار بشم

چون دنیا جذابیتی واسم نداره فقط روزها رو دو تا سه ساعت با دارو و آمپول میخوابم 

و با سردرد و ضعف شدید جسمی و افت فشار ودردها و التهابات عصبی بیدار میشم 

 قبلا گفتم که وقتی می نویسم آروم میگیرم .تازه اگه تو مجلس شهدا برم و شعری بخونم

حالم حسابی خراب میشه و ممکنه کارم به کلینیک جانبازان یا بیمارستان بکشه

خسته تون  کردم  فعلا خدا حافظ تا قسمت دیگری از خاطرات یک زخم خورده عشق

این دو بیتی هم تقدیم کردم به ساحت مقدس شهدا که عندربهم یرزقون هستند.

   کوی شهیدان

  دل دریایی ما موج خروشان  دارد

یادی از سلسله ی زلف پریشان دارد

 بیدل از لحظه ی پرواز رفیقان از بند

شوق رفتن به سر کوی شهیدان دارد

 

 اکبر چالیک سوم  بهمن نود ودو

خاطرات یک زخم خورده (۱)

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

خاطرات یک زخم خورده (۱)

 

بعد از سالها که از دوران دفاع مقدس میگذره تازه فهمیدم که ما حالا حالاها باید

بدویم تا به اون مراحل بالایی که شهدا رسیدن ،برسیم اونم با این تهاجم فرهنگی شدید

 حاکم برجامعه ، چون بدجوری پاهامون تو زمین گیر کرده و بدجوری دورمون زدن 

 اما باز امیدمن به خداست و بس

یک بار که نه ، چند بار تا آستانه رسیدن به درگاهش پیش رفتم

اما تقدیر نبود و گفتند برگرد .

در باره ا ش شعرهم نوشتم اما هنوزنه جایی خوندم و نه گفته بودم

ولی این شیطان پنبه ی همه رو بدجوری زده 

امان رو از دستمون برده و فرصت نمیده ،خدا خودش کمک کنه

آخه ما هم زخم تن شهیدان و پرپر شدنشون  رو د ید یم

هم زخم خوردیم (هم زخم جسمی هم زخم روحی و هم زخم زبان امروزی )

با کمال اطمینان ازدفاع مقدس ما فقط عشق به شهدا و خون جگر خوردن

 رو به ارث بردیم و بس ،باز هم خدا رو شکرکه روسفیدهستیم  اگه شیطون بذاره....

درد دلهام زیاده ، مزاحمتون نمیشم همینکه مینویسم آروم میگیرم 

بقیه اش بمونه واسه قسمت بعدی که مفصل براتون تعریف میکنم

 بازهم ای ول به معرفت بعضی ها  که یا دی از ما میکنند 

امیدوارم  قلمم  روان و در راه کمال و سلوک الی الله باشد.آمین یا رب العالمین 

 

فریاد کن

 

امروز هم شد رفتنی....حالم شده  نا  گفتنی

 

 شاید که تا روز دگر .... ازما نباشد یک اثر 

 

یکبار دیگر تا سحر .... دستان خود بالاببر

 

  درسایه سار لطف او .... نا گفته هایت را بگو

 

آمین بگو بر این دعا ....ای یار خوب و باصفا

 

 تا حق مددکارت شود ....در غصه ها یارت شود

 

   فریاد کن تا ز ند ه ای....پرواز کن گر  بنده ای

 

حق را قسم دادم به نون

 

تا این  قلم شد یسطرون 

 

 

 

اکبر چالیک سوم بهمن نود و دو

مژده وصل  (امیر خلبان شهید عیاس دوران)

 

مژده وصل

(خاطره شهادت امیرخلبان شهید عباس دوران )

 

سلام برشهدا ی هشت سال دفاع مقدس 

خصوصا خلبان شهید عباس دوران  که  درآسمان بغداد بعد از اینکه متوجه شد

هواپیمایش آسیب دیده  و خود نیز مجروح گردیده با شجاعت تمام با هواپیما ی

 خود به هتل الرشید بغداد  که قرار بود محل برگزاری اجلاس غیر متعهد ها

 باشد زد تا ثابت کند که شیعه شهادت را هدیه ی الهی میداند و بس .

 وترس و رعب را به جان مسلمان نما ها انداخت و آن جلسه تشکیل نشد .

آری عزیزان این است رسم مسلمانی و شجاعت و شهادت طلبی و از خود گذشتگی.

 امید است  که خداوند به ما فرصتی عنایت بفرماید تا چنین با بصیرت (جان خود) 

که همان ودیعه ی الهی است را باافتخار در راه پر نورش تقدیم به 

ساحت مقدس باریتعالی  نماییم و د ر راه اعتلای میهن اسلامی از مرز جانها عبور کنیم.

  آمین یا رب العالمین  

مژده وصل

 

عاشق روی تواَم جز تو مددکاری نیست

جز غم هجرتو جانا به دلم جاری نیست

بیدل وسالک وتنها وغریبم امشب*** عشق تو میطلبم جان به لبم راهی نیست

شرمسار کرم و لطف توام هر شب و روز

غیر تو ای صنما در دو جهان یاری نیست

شیونم بنگرو با تک  قدحی  شادم  کن  ***   تشنه ی لعل لبت را به جهان کاری نیست

مژده ی وصل بده  تا  که چو رندان خراب

جامه از تن فکنم ، جز تو مرا یاری نیست

 

 

اکبر چالیک دوم بهمن نود ودوشمسی