ناله ی عاشق

 

ناله ی عشق

 

عاشق بیچاره ی سر در گریبان را نگر

این خراب بی خبر در شام هجران را نگر

 

دلبر شیرین ما دوش از بر ما دور شد****آتش هجر فتاده بر دل و جان را نگر

 

چشم ظاهر بین ما جز فعل ظاهر را ندید

ناله ی عشق جگر سوز رفیقان را نگر

 

یاد باد آن محفل شبهای پر  فیض و حضور****عشوه ی آن یار فارغ از مریدان را نگر

 

چون به نظم آمد سخن دیگر مگو از بی کسی

همت مستانه ی آن مونس جان را نگر

 

آن شبی را  کز  صفای عاشقان چون روز شد***همنشین حوض کوثر با حریفان را نگر

 

شرم باداز همتم در وادی عشق و ولا

طوطی شکر لب شام غریبان را نگر

 

ای نگارخوش قد و قامت کجایی باز آی****ناله های جمع از کف رفته ایمان را نگر

 

توبه کردم تا که من دل از تو بردارم ولی

در نگاهم حسرت وامانده در جان را نگر

 

بی تو من در بندفقرم نیک دلدارم تویی****خواهش این بنده زارو پریشان را نگر

 

در طریق عاشقی سخت است دردبی کسی

رجعت مردان عالم سوی سبحان را نگر

 

سالک دردآشنا دیگر ندارد همدمی****لحظه های پرزاشک وآه و افغان را نگر

 

 

اکبر چالیک

 

دیدار دوست

 

ديدار دوست

 

همرهی میخواهمُ همدرد و هم پیمانه ای

بی کسی میخواهم بی یارو بی کاشانه ای

 

میروم تا جان سپارم در غم دیدار دوست**هر کجا باشد روم اندر پی دردانه ای

 

ناله هایم تا سحر غوغا کند از این خبر

لا جرم گویم که مستم از می جانانه ای

 

در غم دلدار جان بر کف نهادم مرهمی**عاشق روی تو هستم،همچو یک پروانه ای

 

روشنی بخش دل ما،محرم اسرار ما 

پس چرا بهر من امشب،همچو یک بیگانه ای

 

در ولای عشق تو آسوده میگردد دلم**جان فدایت میکنم دیگر مگو دیوانه ای

 

جامی از لعل لبت نوشم به یمن حضرتت

سالکانت زار و بیمار از پی میخانه ای

 

نیست پروا در دل مستان ز بد نامی دگر**دائما بر لب نمایان خنده ی مستانه ای

 

دیدن روی تو از باغ بهشتم بهتر است

ای سزاوار ستودن،هم چو یک دردانه ای

 

سالک بی ادعا میگوید از لطف شما**دلبرا جانم به قربانت مگر با ما نِه ای

 

 

اکبر چالیک

 

 

 

مطلع عشق

مطلع عشق

بيا امشب مرا از خود رها كن

** گرفتا ر تبي بي انتها كن

به فردا دلخوشم ديگر مگردان

**مجازات نگاهت را روا كن

ببين بيمار و زار و خسته ام من

** طبيبا درد بيمارت دوا كن

در اين فرصت صداي خسته بشنو

**به گوشم استجابت را صدا كن

دمي ديگر مرا درمانده تر كن

**در اين غربت بيا با ما وفا كن

حديث مطرب و مي رفته از ياد

**دمي با مي پرستان هم صفا كن

ببين سجاده رنگين شد به خونم

**بیا امشب مرا حاجت روا كن

بدور از نام تو ما را چه مانده

**ز دنيا جسم و جانم را سوا كن

دل بيمار ما درمان ندارد

** بيا دل را به دردت مبتلا كن

بگستر خوان لطفت بر هزاران

**مرا در ميكده تنها رها كن

چو صد خرقه به تاراج ريا رفت

**ستمكاري نما بر ما جفا كن

شبي ديگر ز نو آواره ام كن

**مرا مهمان به جامي پر بلا كن

حضورت عارضم اي مطلع عشق

** درعشقت عاقبت مارا فنا كن

اكبر چاليك