حقيقت تلخ
در تکاپوی فهم معنای رفتن و ماندن دست و پا میزنم و مقصد را فراموش میکنم . مقصد در
گذشته انجام تكليف الهي و رسیدن به او بود و عشق را تجربه کردن و اکنون مقصد جدایی
است و فراموش کردن ....
اکنون که دیگر راه برای عاشقانه نگاشتن بسته است و همة نگاهها از آسمان به زمين دوخته
شده است من از چه بنویسم ؟ سودهای کلان تسهیلات بانکها.. ویلای شمال..رانت...
پارتی بازی ... آقا زاده ها بی درد
وماشینهای آخرین سیستم ..وو........................................................................ویا از
دشو اری راهی که برای روزگار فراق طی کرده ام بنگارم یا از دردي که بعد از عروج يارانم
از جداکردن آن عشق آسماني ا ز دل داغدارم بر سینه ام نشست ؟
من از هیچ یک نخواهم نگاشت . نه از شیرینی وصال خواهم گفت و نه از تلخی فراق .
دنیا را تو خود باید تجربه کنی تا به حقیقتی تلخ و نچندان دلچسب برسی
و شاید هم تو ....آن را به گونه ای دیگر بیابی.
و تنها یک چیز را به خاطر بسپار كه : همه ی ما مسافریم ، مسافری که هرآن امکان
رفتن دارد . مسافری که هرنفسی که برمی آورد به خدا نزدیک تر می شود...
و شايد بتوان گوشه اي از حقيقت را در هشت سال دفاع مقدس جسنجو كنيم و از
انسانهايي سخن برانم كه با عشقي زلال و پاك و ايمان خالص براي حفظ تماميت
ارضي ميهن و حفظ دین خود تا سرحد جان جنگيدند و به خاطره ها سپرده شدند
و شاید هم فراموش شدند
باز امشب
باز هم امشب دل خود رابه دریا میزنم
حرف از شور یده گان عشق مولا میزنم
باز هم از خوش نشینان حریم کبریا**تيرو تركش خوردگان جنگ با بيگانه ها
باز هم از لحظه هاي مستي و شور و صفا
لحظه هاي خوبِ بودن با همه دلداده ها
آن خدايي مردمان ناب در آن لحظه ها**شاهدان شب شكن در گلشن آ لاله ها
آن دليراني كه در درياي خون غلتيده اند
همچو خورشيدي به ميدان عمل تابيده اند
میتپد دلهای ما هر لحظه ای با یادشان**شکر ایزد ، مانده ایران جاودان از کارشان
خودتان قضاوت کنید
اکبرچالیک ۱۱/۹/9۲ شیراز