باده نوش الست

*باده نوش الست*

*آسمان خرسند،از نغمه های داوودی*

*چشمه های جوشان اشک*
*جاری از روزنه چشم مست*

*وقتی الماس نگاه توشد، برق روشنایی دلم*

*در شبی بارانی,مرا بیاد آور* 

*که باده نوش الستم،در هنگامه ی پیمان ازلی*

*از گذشته های دور, در کوچه های خیس بارانی* 

*بعد از آن هبوط*

*تا اوج بی کرانه ی وصال*  

 *اکبرچالیک#سالک*

۳۰دیماه ۱۳۹۹

ایدوست

 ایدوست

 ایدوست ببین که توپ پینگ پونگ توام

خود خواه نی ام ماهی در تونگ توام

گر  جرعه ی  آبم  ندهی  می میرم

رخصت بده پهلوان که من لونگ توام

اکبر چالیک # سالک

۲۴دیماه ۱۳۹۹

تااوج

تااوج

شب بود وغزل بود و من عاشق وشیدا

دردفترمن شاه سخن بود
نگارخوش ورعنا 
دستم به سبو دامن گل تر
تااوج برون از غم فردا
بیگانه زخود مست نگاهش
هم ناظروهم شاهدوپیدا
تا صبح غزل خواندم و ماندم
فارغ زغم وغصه و رویا
شب تاسحرم محفل انسی
در محضر او شاهدوشیدا

بی دست و سر و بی تن و بی پا

اکبر چالیک#سالک

تقدیم به سردار دلها

مطلع عشق

مطلع عشق

بيا امشب مرا از خود رها كن /گرفتا ر تبي  بي  انتها  كن

به فردا دلخوشم ديگر مگردان

مجازات  نگاهت را  روا  كن

ببين بيمار و زار و خسته ام من/طبيبا درد  بيمارت دوا كن

در اين فرصت صداي خسته بشنو

به گوشم استجابت را صدا كن

دمي ديگر مرا درمانده تركن/ در اين غربت بيا باما وفا كن

حديث مطرب و مي رفته از ياد

دمي با مي پرستان هم صفا كن

ببين سجاده رنگين شدبه خونم/بیا امشب مرا حاجت روا كن

بدور از نام  تو ما را چه  مانده

ز دنيا جسم و جانم را سوا كن

دل بيمار ما درمان  ندارد/ بيادل را به دردت مبتلا كن

بگستر خوان لطفت بر هزاران

مرا در ميكده  تنها  رها  كن

چوصدخرقه به تاراج ريارفت/ ستمكاري نما بر ماجفا كن

شبي ديگر ز نو آواره ام كن

مرا مهمان به جامي پر بلا كن

حضورت عارضم اي مطلع عشق/ درعشقت عاقبت مارافناكن

 

اكبر چاليك هشتم دیماه ۱۳۹۹