_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

خاطرات یک زخم خورده (۲)

در ادامه ی خاطرات یک زخم خورده عشق میخواستم بگم که :

از 16 دی سال گذشته تا امروز دو بار رفتیم اون بالا بالاها صفا  ولی سرمون به

سقف خورد و دیپورتمون کردن و گفتن فعلا وقتش نیست و هنوز لیاقتش رو نداری

 برو پایین هنوز کار داری ، با قرآن و حافظ و چندتا اهل دل رفیق فابریک هستم

 البته داداش بزرگم دندان پزشک است و ازاون زندان رفته های انقلاب در دوران

 دانشجویی است و خیلی بامرامه و کاملا ساده زیسته و بی آلایش و جبهه رفته   

جای پدر مرحومم خیلی هوای منو داره اونم اهل دله ، پیشش که هستم احساس آرامش

میکنم ، دعای معراج رو خیلی دوست داره وبرای رفع مشکلات همه مرتب میخونه  

داداش دیگرم هم لیسانس مدیریت داره و جانباز هفتاد درصد است واز فرمانده هان

مهندسی جنگ جهاد فارس و بازنشسته است ،یک چشم و یک کلیه نداره  با

۱۰۰ترکش در بدن و دست و پای داغون و خیلی صبوره ......اما من همش پرپر

 میزنم و طاقت موندن ندارم اگه شبا خوابم ببره دیگه دوست ندارم بیدار بشم

چون دنیا جذابیتی واسم نداره فقط روزها رو دو تا سه ساعت با دارو و آمپول میخوابم 

و با سردرد و ضعف شدید جسمی و افت فشار ودردها و التهابات عصبی بیدار میشم 

 قبلا گفتم که وقتی می نویسم آروم میگیرم .تازه اگه تو مجلس شهدا برم و شعری بخونم

حالم حسابی خراب میشه و ممکنه کارم به کلینیک جانبازان یا بیمارستان بکشه

خسته تون  کردم  فعلا خدا حافظ تا قسمت دیگری از خاطرات یک زخم خورده عشق

این دو بیتی هم تقدیم کردم به ساحت مقدس شهدا که عندربهم یرزقون هستند.

   کوی شهیدان

  دل دریایی ما موج خروشان  دارد

یادی از سلسله ی زلف پریشان دارد

 بیدل از لحظه ی پرواز رفیقان از بند

شوق رفتن به سر کوی شهیدان دارد

 

 اکبر چالیک سوم  بهمن نود ودو