تقدیر

 

 

آتش نگاهت ، موتور قلبم را روشن كرد

 

كارت اعتباري سكوتت ، حساب جاريم را مسدود كرد

 

سپرده ي كو تاه مدتت ، بانك دلم را سرقت كرد

 

هنگام فرارت از عشق ، پليس مرا دستگير كرد

 

آرزوي وصالت ، دست و پاي مرا زنجير كرد

 

عاقبت تيشه ي فرهاد، بيستون را تسخير كرد

 

در انتهاي شب ناله ام ،  عشق را تفسير كرد

 

راستش را بخواهي ،  هرچه بود تقدير كرد

 

 

 

 اکبر چالیک بیست و پنجم آذر نود و دو شمسی