روزگار غریب
روزگار غریب
بعضی روزها خیلی دلتنگم و نمیدانم از که بگویم و از چه بنویسم .
اما حس غریبی میگوید : بنویس تا دلتنگ نمانی ،
بنویس تا مردم بدانند گرفتار چه روزگار غریبی شده ایم
و در این حال همین اندازه میدانم ، که من خود سخت بیروحم
و در تکرار این ایام بیحاصل ، چه بی صبرانه میکوشم
کسی با من نمی گوید ، کسی دل را نمی جوید
کسی انگار با من نیست ، کسی این ره نمی پوید
و من در حسرت دیروز ، هم اکنون » در نبردی سخت با امروز
برای دیدن رویای فرداها ، چه بیحاصل و بی صبرانه میکوشم
و در آخر نمیدانم چرا دائم امید مبهمی دارم ؟
لحظه ی دیدار نگار
انگار که دل ، فکر رسیدن به بهار است*** اندر پی سرفصل سرود انتظار است
با ذکر دعا چنین بگوید که خدایا *** حاجت بده کی ، لحظه ی دیدار نگار است
اکبر چالیک
بیست و یکم آذر نود ودو
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۲ ساعت 0:56 توسط اکبر چالیک (آشنای دل)
|

با عرض سلام و ادب خدمت دوستان عزیز 18 تیر ۱۳۹۸