مطلع عشق

بيا امشب مرا از خود رها كن /گرفتا ر تبي  بي  انتها  كن

به فردا دلخوشم ديگر مگردان

مجازات  نگاهت را  روا  كن

ببين بيمار و زار و خسته ام من/طبيبا درد  بيمارت دوا كن

در اين فرصت صداي خسته بشنو

به گوشم استجابت را صدا كن

دمي ديگر مرا درمانده تركن/ در اين غربت بيا باما وفا كن

حديث مطرب و مي رفته از ياد

دمي با مي پرستان هم صفا كن

ببين سجاده رنگين شدبه خونم/بیا امشب مرا حاجت روا كن

بدور از نام  تو ما را چه  مانده

ز دنيا جسم و جانم را سوا كن

دل بيمار ما درمان  ندارد/ بيادل را به دردت مبتلا كن

بگستر خوان لطفت بر هزاران

مرا در ميكده  تنها  رها  كن

چوصدخرقه به تاراج ريارفت/ ستمكاري نما بر ماجفا كن

شبي ديگر ز نو آواره ام كن

مرا مهمان به جامي پر بلا كن

حضورت عارضم اي مطلع عشق/ درعشقت عاقبت مارافناكن

 

اكبر چاليك هشتم دیماه ۱۳۹۹