حدیث عشق
دلم بگرفته از دنیا،که ما را کرده بی پروا![]()
زدل برده برون جانا،هراس محشر کبری
سبب از هر که میپرسم،کسی پاسخ نمی گوید**حدیث عشق میخوانم،کسی این ره نمی پوید
در این دنیای وانفسا،غم یاران بسی خوردم
زجور ناجوانمردان،حدیثی تازه پی بردم
که باید بنده ی دل شد،به دنیا خوب و عاقل شد**سکوت محض و بی پایان،برای عشق باطل شد
شبستان خیالت را،به گل باید بیارایی
به پیش دشمن دلها ،صفی محکم بیارایی
دلا گر مرد میدانی،بدان از جنس رندانی**تو باید قدر خود دانی،که مست قرب جانانی
دریغ از این همه فرصت،که شد یکباره ام از کف
لب دلدار میخواهم،کنون مطرب بزن بر دف
در این شبهای پی در پی،دگر عاشق کشی تا کی**سخن بی پرده میگویم،چه شد احوال تاک و می
بود هنگامه ی یاری،سرودی بر لبم جاری
گواهم نوریزدانی،دلم دنبال دلداری
افق روشن شد از نورت،دلم لرزان شد از رویت**به رسم رهروان دل،روان خواهم شدن سویت
سری پر شور میجویم،نشانیهای تو گویم
رهی پر پیچ و خم پویم،غم دل رابه تو گویم
مرا زین غم رهایی ده،صفای آشنایی ده**رها از نفس شیطانی،مرا عشقی خدایی ده
تو ای معنای ایمانم،بدان مشتاق و حیرانم
وبا یاد تو تا محشر،به لطفت شاد می مانم![]()
با عرض سلام و ادب خدمت دوستان عزیز 18 تیر ۱۳۹۸