مژده ی وصل
عاشق و رندو بلاکش شده ام یاری نیست![]()
جز غم هجرتو جانا به دلم جاری نیست
غافل و بی کس و تنهاو غریبم امشب***عشق تو میطلبم جان به لبم راهی نیست
شرمسارم کرم و لطف توام هر شب و روز
غیر تو بهر دلم هیچ هواداری نیست
شیونم بنگرو باتک قدحی شادم کن***باورم کن که دگر راز نهان داری نیست
مژده ی وصل بده تا که چو رندان خراب
جامه از تن فکنم لیک دگر باری نیست
همتی تا سحر از قیدجهان برخیزم***تشنه ی لعل لبت را به جهان کاری نیست
سالک امشب به هوایت پرو بالی بزند
تا که لطفت نگرد غیر تو دلداری نیست![]()
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۸۶ ساعت 21:13 توسط اکبر چالیک (آشنای دل)
|
با عرض سلام و ادب خدمت دوستان عزیز 18 تیر ۱۳۹۸