گریه
![]()
گریه
انگارهمین دیروزبود !!! بعد از تولد گریان شدم ، چه میشود کرد ؟
ناف ما را با گریه بریدند و دوختند و رخت غم و غصه را بر تن ما کردند.
از آن روز به بعد با حسرتی بیش از پیش با خود می اندیشم که چرا گریه؟
مگر دنیا با آدمهای زشت و زیبایش چگونه اند ؟
که نوزاد بیخبر، برای ورود به جهانی تازه و به این قشنگی چنین گریه میکند
یکی به من تلنگر میزند.......آهای حواست کجاست؟
خانم معلم در کلاس،حروف الفبای فارسی را یاد میدهد.
وقتی به حروف عین،شین و قاف میرسم
در خیابان تردید مکثی میکنم،انگار این واژه آشناست.
ضربان قلبم تند میشود،دیگرنمیتوانم حرفی بزنم،
مادرم میگوید: بالاخره جواب میدهی یا نه؟ او را پسندیده ای؟
درست نمی دانم چقدر گذشت.
فرزندم را دیدم که درآغوش مادرش هم گریه میکرد.
بخاطر دارم وقتی که پدر و مادرم به سفر آخرت رفتند باز هم گریه کردم.
قدری خویش را تکان میدهم،احساس سبکی میکنم،ولی اینبار من گریه نمیکنم.
حالا دوستان و آشنایان هستند که گریه میکنند.
آنها با اندوه فراوان جسم بی جان مرا آرام آرام به سوی آرامگاهم بدرقه میکنند.
و من از این بالا به آنهایی که هنگام تولد گریه میکنند و موقع پرواز
به سوی دوست خنده بر لب دارند تبریک و خوش آمد میگویم.

اکبر چالیک هشتم بهمن نود و دو شمسی
با عرض سلام و ادب خدمت دوستان عزیز 18 تیر ۱۳۹۸