تک درخت پیر

تک درختی پیر هستم،قصه ها در دل نهفتم با شما

هرچه خوبی بود گفتم،غصه رادردل نهفتم باشما

ازتمام عهد وپیمانهاکه پیشم بسته میشد واقفم

لیک آن پیمان شکستن ها،درون دل نهفتم باشما

زیر باران گریه کردم ، با بهاران خنده کردم

قصه های پر زدرد و غصه رادر دل نهفتم باشما

لذت دیدار یاران فرصتی زیبا برای خنده بود

گریه ی فصل جدایی را به دل آخر نهفتم با شما

حال پیر و سخت دلگیر م ، وفاداری کجاست

قصه ی درد و فراق آخر نگفتم با شما

اکبر چالیک

بیست هشتم دیماه نود ودو شمسی